ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : دو شنبه 28 فروردين 1392
ز : 8:0 بعد از ظهر |
+
بیا که بی تو بهار زمانه بی رنگ است
چو غنچه بی گل روی تو باغ دلتنگ است
اگر وصال صنوبر به من نوید رسد
خطر ز راه ندارم که چند فرسنگ است
بیا و مجلس تاریک ما منور ساز
که دهر کینه گر است و جهان نیرنگ است
دمی به هم بنشینیم و شادمان باشیم
که عاقبت ملک الموت را سر جنگ است
زهی شرف که بود یار نازنین حاصل
که دیدن رخ اغیار و دیگران ننگ است
دوم چو قیس ز هر سو به جستن لیلی
هراس هیچ ندارم که هر طرف سنگ است
صدا رسید به گوشم که مه جبین آمد
هلال عید بود یار به چه آهنگ است
((پسند)) چو فاخته و دلبرش به مثل عقاب
کجا رهد که گرفتار ناخن و چنگ است
:: موضوعات مرتبط:
وصالـــــــ صنوبر،
،
:: برچسبها:
شب و شعر ,
وصال صنوبر ,
عاشقانه ,
عارفانه ,
غزل ,
شعر نو ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
مشاعر ,
شاعران بلوچ ,
شب و شعر ,
وصال صنوبر ,
عاشقانه ,
عارفانه ,
غزل ,
شعر نو ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
مشاعر ,
شاعران بلوچ ,
,